#همنوا_با_ابو_حمزه
فارغ التحصیلی از دانشگاه همزمان شده بود با شروع دوندگی برای مراسم عروسی .
دغدغه ی مراسم عروسی از یک سو و آغاز بیکاری از سوی دیگر.
بااوضاع اجتماعی که بیکاری در آن بیدادمیکرد اصلاامیدی به پیداشدن کار نبود و بقول همه ی جوانها یا باید پدرت خیلی پولدار باشد که دنبال کار نروی ویا بند پ داشته باشی وبا واسطه خویشاوندی با کسی تو را بکارگیری نمایند.
اما او جوان بود و پر انرژی . دوست داشت شغل وکاری داشته باشد.از آنجا که هیچ کدام از گزینه های بالا را نداشت کم کم داشت نا امید می شد ولی او اقدام به ازدواجش با توکل به خدا بود واز همان ابتدا باخدا معامله کرده بود.چند ماه بعد ازدواج هنوز هم بیکار بود تااینکه متوجه شد قرار هست مهمان کوچکی به زندگیش وارد شود واو را بابا صدا بزند.تمام افکارش مشوش شد ونگرانی تمام وجودش را فرا گرفت. همه جا سفارش کرده بود و حتی حاضر بود هر کاری ر ا قبول کند اما انگار یادش رفته بود که برای ازدواجش باخدا معامله کرده وباید به خدا سفارش کند.الان که پیش خدا سفارشی تر شده وبا بیکاری چگونه از مهمانش پذیرایی کند.
بیشتر از قبل دلشکسته تر شد واما حرفهای مادر ش دلگرمش می کرد.مادر ش همیشه می گفت: «دعاکن اون بالایی سفارش تو را کرده باشد. خدا یا مارا پیش خلق خوار و ذلیل نگردان .پسرم نگران نباش بچه روزیش همراهشه».
دلش آرام میشد .توکلش را به خدا کرده بود . «والحمد لله الذی لا ارجو غیره، ولو رجوت غیره لاخلف رجائی: سپاس خدایی را که به چشم امید دارم نه غیر او واگر بغیرش امید می داشتم مرا ناامید می گردانید»
هنوز فرزندش به دنیا نیامده بود هنوز فرزندش به دنیا نیامده بود که در تنها جایی که اصلا فکرنمی کرد مشغول به کار شد وآن هم توسط سفارش تنها کسی که اصلا برای پیدا کردن کار به او سفارش نکرده بود. گویا سفارشش از طرف خدا بود .یادحرف مادرش افتا«دعاکن اون بالایی سفارش تو را کرده باشد.»..«والحمدلله الذی لا ادعو غیره ولو دعوت غیره لم یستجب لی دعائی:سپاس خدای را که تنها او را به دعا می خوانم نه غیر او را واگر از غیر او حاجت می خواستم دعایم را مستجاب نمی کرد»
درطول مدتی که جویای کاربودبرای پیدا کردن شغلش به هر دری زده بود و بی ثباتی وبی اعتباری انسان ها را با چشم خودش دید، از اینکه امروز می گفتند:«شما از هفته بعد یا دو سه هفته دیگر بیا سر کار، به نیروی جوانی مثل شما نیاز داریم»واما سر موعد یادشان می رفت که چنین حرفی زده اند «والحمدلله الذی وکلنی الیه فاکرمنی و لم یکلنی الی الناس فیهینونی: ستایش خداوند را که کار مرا به حضرتش واگذاشت وگرامیم داشت وبغیرش وا نگذاشت تا خوارم گرداند»
#تولیدی #به_قلم_خودم
شن | یک | دو | سه | چهار | پنج | جم |
---|---|---|---|---|---|---|
<< < | > >> | |||||
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
- همه
- بدون موضوع
- قرآن
- شهدا
- مذهبی
- امتیازات وخصوصیات زن
- پیچیده شدن ازدواج
- کلام شهدا/راه شهدا
- فضیلت واعمال شب لیله الرغائب
- حکمت 150نهج البلاغه
- اخلاقی
- اجتماعی
- حدیث روز
- تصویرزیبا
- احکام
- آیات موضوعی قرآن
- #رسول_مهربانی
- رهبرعزیز
- یلدا
- امام زمان_عج)
- فراق امام زمان
- سیاسی
- بایسته های اخلاقی روحانیت
- طلبه
- همسرداری
- تربیتی
- فرازی ازنهج البلاغه
- کلام رهبر
- سخن بزرگان
- انتخابات
- نمازهای مستحبی
- فایل سوالات
- معرفی کتاب
- مناسبت ها
- بهداشتی
- تقوا درفضای مجازی
- داستان واقعی
- قلم خودم
- مداحی
- نماهنگ زیبا
- محرم
- مبلغ
- حججی
- داستانی
- دانستنی ها
- مزاج، مصلح غذایی،
- مزاج، مصلح غذایی،
- مزاج، مصلح غذایی،
- خواص میوه ها وخوراکی ها
- فضای مجازی وکودکان
- کودک
- امام خمینی ره
- بزرگان
- حضرت زهرا س
- معرفی سایت مذهبی
- حجاب
- ازدواج
- طلاق
- روانشناسی
- امام زمان
- کالای ایرانی
- فرازی ازدعای ابوحمزه ثمالی
- خاطره
- سند2030
- دلنوشته
- حواشی جام جهانی
- دلنوشته
- عیدغدیر
- به قلم خودم
- اربعین
- یادداشت روز
- صحیفه سجادیه
- کتاب و کتابخوانی
- یلدا
- سردار سلیمانی
- سلبریتی خائن
- شهید سلیمانی
- کرونا
- معرفی کانال
- غزه
- نسل آرمانی
نظرسنجی # یافت نشد.
#همنوا_با_ابوحمزه
«ان تامربالسوال وتمنع العطیه؟؟؟؟
تاجواب سونوگرافی وآزمایش راگرفت باعجله رفت مطب دکتر.دل توی دلش نبود منتظربودتا نوبتش بشود .نوبتش که شدتادکتربرگه آزمایش رادید گفت:خانم شما باردارین. لبخندبرلبان زن نشست . مگرمی شود من که طبق آزمایشات وسونوگرافی های قبلی ام باردارنمیشدم.یعنی اینقدر زودجوابم راگرفتم.شب اول ماه رمضان خدا به من چه عیدی داد خدایاممنونم. بالاخره مامان شدم.
هنوزلبخندش تمام شدکه دکترادامه داد:نخند، زیادخوشحال نباش ، بارداری تو خارج رحمی است وبایدبستری شوی .امشب برو بیمارستان تحت نظرباشی وبستری شوی.
زن ترسید وگفت:چرابستری؟ دکترگفت :«این بارداری خارج رحمی است وبرای تو خطرناک است» .زن بااطمینان گفت:«مااصلاتوی خانواده یا نزدیکانمان تابحال بارداری خارج رحمی نداشته ایم» .خانم دکترنگاهی از روی عصبانیت به او انداخت وگفت:«چه ربطی دارد مگرارثی است .این نوع بارداری الان دربین خانم ها رایج شده است» دفترچه ی زن را از اوگرفت تادستور داروئی برای بستری دربیمارستان بنویسدویک برگه بلندبالا به دست زن دادتاهمین امشب اورژانسی بستری شود.
زن بانگرانی پرسید:«علائم خطرش چی هست؟به من بگوییدتامن هرموقع علائم رادیدم بیمارستان بروم» .این باردکترباعصبانیت کامل گفت:«خودت می دانی جان خودت درخطر است واین برای تو بچه نمی شود».
زن ازمطب دکتربیرون آمدودربین راه باخودفکر میکرد .خوشابحال قدیمیا که اصلانه آزمایشی ونه سونویی بود یک دفعه میفهمیدندکه 4ماهه حامله هستند! قدیمیا این همه زایمان بود چرا ازاین حرفهانبود.مگرنه اینست که خداوندسوال هیچ بنده ای رابی جواب نمی گذاردمن خودم وبچه ام رابه او میسپارم.ازموقعی که فهمید بارداراست احساس مادری را داشت که دکتر فرزندش را جواب کرده وبچه اش دارد میمیرد.
حال وهوای ماه رمضان قبل از ازدواج برایش تداعی شد. آن موقع ها که با مادربزرگش درخواندن دعای ابوحمزه ثمالی همراهی می کرد ومادربزرگ زار زار گریه می کرد.
شروع به خواندن دعای ابوحمزه ثمالی کردتابه این فراز رسید”
«وابواب الدعاء الیک للصارخین مفتوحه واعلم انک للراجی بموضع اجابه وللملهوفین بمرصد اغاثه»:خدایا درهای دعای فریاد خواهان به سوی تو باز است ومحققا می دانم که تو آماده برای حاجت امیدوارانی ومراقب حال پریشان خاطران
«لیس من صفاتک یاسیدی ان تامربالسوال وتمنع العطیه»:ای مولای من این از صفات تو نیست که بندگان را امر به سوال وخواهش از درگاهت کنی وچون سوال کنندعطای خود را از آنها دریغ نمایی.
دلش محکم شد وآرام وبا دلی شکسته گفت: خدایا حاجتم را روا کن.
بالاخره آن شب باتمام دلواپسی واظطرابش گذشت وزن به پیشنهاد یکی از نزدیکان پیش دکتر دیگری رفت.
دکتر بالبخند گفت: «معلوم است که اولین بارداریت است وخیلی عجله داشتی .خیلی زود سونو گرافی رفتی .تو بارداری .مبارکت باشه .چون خیلی زود سونوگرافی گرفتی تشخیص دکتر اول بارداری خارج رحمی بوده است. برو مامان خانم مواظب خودت وفرزندت باش»
زن باخوشحالی ازمطب دکتر خارج شدتاخبرخوش را به همسرش وکسانی که نگرانش بودندبرساند.
#همنوا_با_ابوحمزه
مثل خدا ببخشیم!!
آیا چنین روحیه ای داریم که اگر کسی با رفتار ناشایستش ما راناراحت کرد ? کینه نگیریم و رفتارمان را عوض نکنیم .
ممکن است درزندگی همهی ما این موضوع اتفاق بیفتد:
بعضی مواقع کینه گرفتن از کسی تا آخرعمربعنوان یک معضل و مشکل در زندگی ما میشود وگویا ما هیچ مشکلی نداریم بجز اینکه سر یک موضوع هنوز نتوانسته ایم او راببخشیم و هر موقع او را میبینیم چون از اوکینه گرفته ایم رفتارمان با او عوض شده است ? و او نیز متقابلا چون تغییر رفتار ما را می بیند مقابله به مثل می کند ? و این رفتارها هرروز ادامه داردو……..
اگرچند هفته یا ماه دیگر، مراسمی باشد و احتمال بدهیم او نیزبه آنجا بیاید، از چند هفته قبل فقط درفکرنحوه برخورد با او هستیم که این دفعه چه رفتاری با او داشته باشیم ?
با وجود این مسئله (به نظرخیلی کوچک!! آیا زندگی آرامی داریم؟؟؟
موضوع به نظر خیلی کوچک میآید ولی واقعا تمام زندگی ما را درگیر میکند مهمانی دادن ، مهمانی رفتن و…
اگراولین دفعهای که ازکسی ناراحت شدیم توانستیم برای رفع دلخوری، با او حرف بزنیم ویا اگر نشد او را ببخشیم زندگی آرامی خواهیم داشت
بیایید در این ماه مبارک تصمیم بگیریم رفتارمان صبغه الله باشد. خداوند هر روز ما را میبخشد وگرنه با گناهانی که هر روز انجام میدهیم و اصلا فکر نمیکنیم به اینکه این کار ما مصداق گناه بود، باید هر روز عقوبت و بازخواست میشدیم اما خداوند میبخشد و اگر با وجود گناهانمان نادم و پشیمان شویم ومشکلی برایمان پیش بیاید و از خداوند چیزی بخواهیم بدون هیچ منتی به ما میدهد و دعایمان رامستجاب می کند و ای کاش ما هم زمانی که خداوند از ما میخواهد؛ به رفتارمان بوی خدایی بدهیم و دیگری را ببخشیم ، همدیگر راحلال کنیم و وکینه نگیریم.
در دعای ابوحمزه ثمالی میخوانیم«تستر الذنب بکرمک وتوخر العقوبه بحلمک :گناه وعیب بندگانت را به کرمت می پوشانی وکیفرآنها را به حلم وبردباری به تاخیرمیافکنی تا توبه کنند و ودرگذری»
#تولیدی #به_قلم_خودم
#سلام_بر_رمضان
#تولیدی
#به_قلم_خودم
سلام بررمضان
خوش آمدی به خانه ی ما ، هرسال همین موقع که می شود منتظرت هستیم وای کاش اگرمنتظرت هستیم ومی خواهیم مهمانت شویم بتوانیم مهمان خوبی باشیم وحق نون ونمک را بجابیاوریم!!!ای کاش!!!!
زمانی که مهمانت می شویم درست زمانی است که واقعا نیازبه مهمانی دارم، ونیازت زیاداحساس می شود.
درست مثل الان که واقعا نیاز به آمدنت احساس میشد.
خوش آمدی ! خداکند که بتوانیم نهایت بهره معنوی را ازسفره بی منت تو برداریم.آمین
#همسرانه❤️ زیباترین زن دنیا
جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.»
حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلختر و ناگوارتر چیست؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.»
جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی میگویی؟»
حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمعکار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش.»
کانال قالی زندگی
https://t.me/ghaliezendegi/270
- امیرِعباس(حسین علیه السلام) در یکی از تمیزترین کارهای فرهنگی به موقع ، نسل آرمانی!
- پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب در یکی از تمیزترین کارهای فرهنگی به موقع ، نسل آرمانی!
- ميرزايي در ۲۰ جمله از رهبر انقلاب درباره موضع جمهوری اسلامی نسبت به اسرائیل
- دیده بان در ۲۰ جمله از رهبر انقلاب درباره موضع جمهوری اسلامی نسبت به اسرائیل
- ميرزايي در رنج زیبا؟؟؟
- زهرا در عاشقانه های طلبگی، عاشقانه های مذهبی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
- مدرسه علمیه ریحانه الرسول شلمزار در رنج زیبا؟؟؟
- محبوبه رحیمی در صوت جزء بیستم قرآن کریم به روش تندخوانی
- زهرا در عاشقانه های طلبگی، عاشقانه های مذهبی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
- ميرزايي در سردار خستگی ناپذیر!
- ميرزايي در با وضو کرونا را شکست می دهیم
- ميرزايي در کرونا و شستن دستها
- شیدا صدیق «دین آرامشبخش» در کرونا و شستن دستها
- شیدا صدیق «دین آرامشبخش» در کرونا و شستن دستها
- شیدا صدیق «دین آرامشبخش» در کرونا و شستن دستها
- طوباي محبت در با وضو کرونا را شکست می دهیم
- شیدا صدیق «دین آرامشبخش» در با وضو کرونا را شکست می دهیم
- فاطمة الزهراء در با وضو کرونا را شکست می دهیم
- إن شاء الله شهیده شکرانی در سردار خستگی ناپذیر!
- ميرزايي در سردار خستگی ناپذیر!