#تولیدی
#به_قلم_خودم
غصه کودکانه
شروع به گریه کرد ، آنهم چه جور گریه ای ، سراسیمه او را بغل کردم و نوازشش کردم : آخه مادر جان چه شده که اینقدر گریه می کنی ؟ هق هق می کرد و می گفت: بستنیم داره آب میشه ، ببین توی بشقاب رو !!!
نگاهی به بشقاب انداختم ، شاید یک ذره از آب بستنی به بشقاب مالیده باشه یانه !!!
ناراحت شدم اما خنده ام گرفت ” آخه این یک ذره که چیزی نیست ، همه ی بستنی که هنوز مونده “.
نگاه ما به زندگی و مشکلات زندگی ، باندازه درک وفهم ماست . اگر همیشه نیمه خالی لیوان را ببینیم و فقط مشکلات جلوی چشمان ما جلوه گری کنند همیشه ناراضی هستیم و برعکس اگر درک ما از زندگی و دنیا ، فقط لذت بردن و آسایش نباشد از زندگی و مشکلات زندگی اینقدر گله وشکایت نمی کنیم و شکر خدا را به جا می آوریم چرا که ” لئن شکرتم لازیدنّکم ” .
کاش کمی بزرگ شویم و غصه های کودکانه مان را کنار بگذاریم تا نیمه پر لیوان نیز دیده شود !!!














