#به_قلم_خودم
#یاوران_زینب(س)
خیلی خسته شده بودم از صبح فقط درفکر این بودم چه وسایلی برای این سفر که به نظر سخت می آید لازم دارم . دوباره به لیست وسایل موردنیاز نگاهی انداختم و با وسواس زیاد مرور می کردم .ان شاالله که چیزی از قلم نیفتاده باشد!.
ساعت 2نصف شب بود ولی من اصلا خوابم نمیبرد. خدا کند سفر خوبی داشته باشم و مادرم دوباره چشمش به گنبد وبارگاه امام حسین(ع) بیفتد وبتواند با این شلوغی حسابی زیارت کند.
توی راه همه اش به این فکر می کردم که “وای ، چه سفر سختی در پیش داریم “.
به لب مرز رسیدیم وبا هم کاروانیها قرار گذاشتیم تا کربلا پیاده برویم . خدا روشکر ، همسفران خوبی داشتیم .مسیرمان با ذکر مصیبت یکی از صاحب نفسان عطرآگین بود و با پای دل خود را به کربلا می رساندیم.
برای من این فقط پیاده روی نبود ، به خیلی چیزها در این مسیر فکر می کردم ، یک آن ، صحنه ی پیاده روی اسیران کربلا ، جلوی چشمانم ظاهر می شد ودر تصورات خودم غرق میشدم ، لحظه ای دیگر در این فکر بودم که هر شب جمعه امام زمان(عج) این مسیر را تا کربلا می پیماید ولحظه ای دیگر به اینکه امام زمان همین الان هم ممکن است در جمع ما باشد، صاحب عزا اوست که زخمی کهنه وچندین ساله بر دل دارد ، باید سر سلامتیش بدهم وچشمانم در بین زائران به دنبال او بود و تا کسی را می دیدم که چهره ی نورانی دارد صلوات می فرستادم ” شاید ، این امام زمان(عج) باشد".
بالاخره به کربلا رسیدیم ، یک آن به خودم آمدم “چرا اینقدر به دشواری سفر فکر کرده بودم درحالی که امام حسین (ع) اجازه نمی دهد که به زائرش سخت بگذرد ، آنقدر زیارتش شیرین است که هرساله این همه مشتاقانه به زیارتش می روند".
با دیدن گنبد وبارگاه امام حسین (ع) وحضرت ابوالفضل (ع) ، اصلا در دنیا نبودیم ، همه فقط گریه می کردیم ، گریه ی شوق از وصل یار ، وحالا ما بودیم وبین الحرمین ، سردر گمیم ، دلمان تشنه ی زیارت هر دو بزرگوار است ، به رسم ادب ، به سمت گنبد وبارگاه امام حسین (ع) می رویم ، اینجا فقط گریه موج می زند ، اینجا بهشت است !
نوای “کنار قدمهای جابر” گوشم را نوازش میداد که مادرم ، مرا صدا می زد “بلندشو، نمازت قضا می شود”
حسین جان ، مرا بطلب تا این خواب من تعبیر شود !!
[1] ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، نجف اشرف، دار المرتضویه، چاپ اول، 1356 ش، ص 101، ح 3. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل البیت (علیهمالسلام)، 1409 ق، ج 14، ص 507، ح 14.










