خاطره اولین سال روزه داری من
#روزه_خاطره
خاطره اولین سال روزه داری من
ماه مبارک رمضان بودومن کلاس سوم بودم .نمیتوانستم طاقت بیاورم ازشدت گرسنگی ، یک سیب برداشتم ورفتم زیرزمین باعجله وتندتندداشتم سیب می خوردم که برادرم که چندسال ازمن بزرگتربود ازپله های زیرزمین یهوسروکلش پیداشدوگفت:
واقعاکه توچرا روزه می خوری؟منم گفتم: ای وای ، خدایا یادم رفته که روزه بودم
برادرم گفت :این همه جا .پس چرااومدی زیرزمین سیب می خوری؟خیلی زرنگی اومدی زیرزمین که بگی یادت رفته روزه داری؟؟
من خیلی خجالت کشیدم و اصلاهیچ جوابی نداشتم بدم .سرموانداختم پایین وخیلی بهم برخورد.