#شهدا_شرمنده_ایم_که_شرمنده_ایم_
#کلام_شهدا
بارالها، وحدت را بین مسلمین آنچنان محکم گردان که هیچ صاعقهای نتواند در آن مؤثر افتد شهید احمد دادستان
#یاد_شهدا_با_صلوات
یه روز من و حسن از خیابون عبور میکردیم کنار خیابون عده ای بساط میوه فروشی پهن کرده بودند. به میوه ها که نگاه کردم چشمم به جعبه های انگور افتاد درشت و خوش رنگ بودند. به حسن گفتم: اجازه میدی کمی انگور بخرم؟ گفت: اگه دوست داری عیبی نداره بخر. من رفتم و قیمت انگورها رو پرسیدم کمی گران به نظر میرسید. از فروشنده نایلونی گرفتم اما با خودم گفتم بهتر است اول ببینم انگورش خوب است یا نه! یک دونه انگور گذاشتم توی دهنم. دیدم بی مزه است. گفتم شاید این یکی اینطور بوده. چند دونه دیگه خوردم وقتی دیدم انگورها تعریفی ندارن نایلون را گذاشتم سرجاش و اومدم پیش حسن، به من گفت: پولشو دادی؟ گفتم پول چی رو؟ گفت: پول اون چند دونه انگور رو که خوردی. همون جا بود به خودم اومدم و از دقت و توجه او تشکر کردم. شهید حسن شوکت پور
منبع : کتاب کوله پشتی به نقل از حدیث آرزومندی
منبع کلام شهدا:سایت خادمین











