#اخلاقی♤تربیتی
«نامه یک بنّا به دخترش»
بنایی در نامه ای به فرزندش نوشت: من هرگز خودم را نمی بخشم، چون برای تربیت تو برنامه و مطالعه ای نداشتم. من تمام ظرفیت قلب تو را«پر از مهر»و«سیراب عشق»کردم. الآن می بینم تو دیگر ظرفیت پذیرش محبت شوهر و خانواده اش را نداری. دیروز که مهمانتان بودم ، روز زن بود. دامادم با یک دسته گل و یک گردنبد قیمتی وارد خانه شد، با احساس تمام آن را به تو هدیه داد، ولی تو خیلی سرد برخورد کردی. دلم به حالش سوخت. این مشتی از خروار رفتارهای تو است. او مرد محترمی است که تا به حال در برابر رفتارهای خشک تو از کوره در نرفته و به من و مادرت شکایتی نکرده است. متأسفانه من یک «درس زندگی»را دیروز متوجه شدم و آن اینکه عشق و محبت باید نسبت به کودک «متعادل» باشد. نباید او را از عشق و محبت سرازیر و لبریز کرد و نباید «حساب بانکی عاطفه»اش را مسدود و خالی گذاشت؛در یک کلام نه افراط و نه تفریط.
**
یک روز استادم درحین کاربه من گفت: یک درس زندگی به عنوان یک هدیه معنوی به تو می دهم؛ در تربیت فرزند باید فوق العاده مراقب باشی. با سنگ و آجر و مصالح، سر وکار نداری، با یک انسان که هدیه و امانت خداوند به توست ، روبرو هستی. بعد یک آجر غبارآلود در دست راست و یک آجر سیراب شده در دست چپ گرفت. به این دو آجر خوب نگاه کنید.در حالی که دست راست را جلو آورده بود گفت: افرادی که در محبت فرزندان خود خشک و بی محبت هستند ، مانند این آجر هستند. بعد آجری که در دست چپش بود را نشان داد و گفت: آنهایی که فرزندان خود را غرق در محبت می کنند، مانند این آجرهای سیراب هستند. خوب حاصل تربیت هر دو گروه چیست؟ همان گونه که این آجرهای غبارآلود و سیراب، به گچ نمی چسبند و درگیر نمی شوند، فرزندان این دو گروه نیز در روابط پیوندشان با دیگران دچار مشکل می شود.
پی نوشت :
ماهنامه خانه خوبان، محمدحسین قدیری، ش 37.










