#اخلاقی_تربیتیویژگی
من و خاله ایران
نام خاله من ایران است. کلی نوه دارد و سرش حسابی شلوغ است.
مادرم همیشه از خاله تعریف میکند که هرچه از خاله برایتان بگویم کم است و بهمعنای واقعی کلمه کدبانو است.
مادرم میگوید که خاله ایران این روزها ورزش میکند،
مربا و ترشی میاندازد، گل پرورش میدهد،
خیاطی و آرایشگری میکند و حتی ادامه تحصیل میدهد، تا جایی که ممکن است به فرزندان و عروسش بدون چشمداشت کمک میکند. خاله به آنها گاهی قرض بدون سود میدهد؛ چون مدیر مالی خانه است، پول خانواده را حیفومیل نمیکند.
خاله ایران اهل پارتیبازی و تقلب نیست و به فرزندان و نوهها و عروسهایش که شایستگی بیشتری دارند و خلاق و بانشاط هستند، مسئولیتهای مهم را واگذار میکند.
خودش اگرچه در عمل مخالف اسراف و چشموهمچشمی است… خلاصه آنقدر مادر ما از هنر و خوبی خاله گفت که دوباره حسابی دلم برایش تنگ شد و مشتاق شدم زودتر ببینمش.
به بهانهای به منزل خاله رفتم. بوی غذای سنتی تو خانه پیچیده بود. پیشانی خاله را بوسیدم. بوی گلاب ناب کاشان میداد.
خاله میگفت: تصمیم گرفته بهجای اودکلن خارجی، عطر داخلی استفاده کند. هرچه از مادرم شنیده بودم، در زندگی خاله و در گفتوگوی با او یافتم. قورمهسبزی خوشمزه خاله را که خوردم به او گفتم «خدا همه امواتتو رحمت کنه. یاد ننهجون بهخیر. ای کاش بودن و میدیدن که الگو شدین برای همه.» داشتم با دستمال دستم را پاک میکردم که خاله لیوان دوغ محلی برایم ریخت.
حسابی با گیاهان معطر خوشمزه شده بود. به خاله گفتم «دستتون درد نکنه. سفرهخانه سنتی که نه، زندگی خوب سنتی دارین. راستی خالهجون چی شده که این جوری شد؟»
خاله خوشمزه و شوخ من به مزاح چشمانش را درشت کرد و با تعجب پرسید «چه طوری شده خالهجون؟!»
خندیدم و گفتم «اینهمه تغییر در سبکـ زندگی تون رو میگم.»
خاله لبخند تلخی زد و گفت:
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خونـ جگر شود
راستش تو این کشور از همه میشنیدم که ایران عقبافتاده است و خارجیها پیشرفت کرده اند و فلان هستند و بهمان.
دیدم تک تک ایرانی ها از ایران به هم گله و شکوه میکنند. گویی برای پیشرفت منتظر معجزه بودند گفتم بهتر از خودم شروع کنم و بهانه دست کسی ندهم؛ بنابراین دستبهکار شدم و حرکت کردم و خدا هم برکت داد. شکر خدا الان ایران حسابی پیشرفت کرده است.
پی نوشت:
محمدحسین قدیری، ماهنامه خانه خوبان، شماره94، دی ماه سال 1395










